این کتاب در سه بخش با عنوان بهار، پاییز و زمستان نوشته شده است. شخصیت اصلی کتاب، هری مورگان با اجاره دادن قایقش به توریستهایی که برای ماهیگیری به بندر میآیند، روزگار میگذراند. در ابتدای کتاب، یکی از توریستها به هری نارو میزند و با وارد کردن صدمه به قایق او از پرداخت هزینهها شانه خالی میکند. هری که با درآمد قایقش به زحمت از پس تامین مخارج زن و دو دخترش برمیآمد، با بحران مالی روبهرو میشود. تنگدستی به او فشار وارد میکند و هری را که از قاچاق انسان و مشروبات الکلی به دلیل ممنوعیت قانونی پرهیز میکرد، ناچار به قبول انتقال افرادی میکند که از نظر سیاسی تحت پیگرد قانونی هستند. این ماجراها در فصلهای بعدی فراز و نشیب بسیاری در زندگی هری ایجاد میکنند.
چکیده ای از داستان:
هر سه نفر از کافه بیرون رفتند. آدمای جذابی بودن، شیک پوش و ثروتمند، انگلیسی را با لهجه کوبایی های پولدار حرف می زدند و به نظر می آمد دو نفرشان با هم برادر باشند. اما سومی یعنی «پانچو» قد بلندتری داشت ولی شکل و شمایلش شبیه آن دو نفر بود، یعنی لاغر و خوش پوش با موهای براق. آنقدرها هم که تظاهر می کردند بدجنس به نظر نمی ریدند، فقط کمی از کوره به در رفته بود. اما همین که از کافه خارج شدند و به سمت راست رفتند یک اتومبیل از سمت میدان به طرف آنها آمد و یک مرتبه با صدای گلوله، شیشه یکی از پنجره های کافه شکست و بطری های روی بار دِرو شدند.
نقد و بررسیها0
هنوز بررسیای ثبت نشده است.