بخشی از متن کتاب:
هنوز زانو زده بود، چشم هایش به من نزدیک بودند و قدرت نگاهش باعث شد راه گلویم بسته شود. با یک هیجان ناگهانی گفت،”من حاضرم کل زمین را جابه جا کنم تا مادرت را نجات بدهم می شنوی، سارا؟ حاضرم دیوار های زندان او را بشکافم و او را به سرزمین های وحشی ایالت دیگری ببرم، اما این چیزی نیست که خودش می خواهد. خودش را به جلوی قاضی ها می اندازه، چون اعتقاد داره که بی گناهیش از بین همه دروغ ها و فریب ها آشکار میشه. ”
صورتش را چرخاند و نگاهش از روی خط افق گذشت. بعد با لحن ملایمی، مانند آن که با باد صحبت می کند گفت، “قدرتش باعث فروتنی من میشه.”
من با دقت ویژگی های سنگی نیم رخ چهره اش را بررسی کردم…..و رد پای سال ها تلاش و تقلایی را دیدم که هیج چیزی از آن نمی دانستم.
نقد و بررسیها0
هنوز بررسیای ثبت نشده است.