احساس می کرد زندگی سابرینا را نابود کرده و زندگی خودش هم دیگر ارزشی برایش نداشت.
او به ندرت به کسی آسیب رسانده بود،اما اکنون موجب اندوه و آسیب ناگفته به سابرینا شده بود.
ناگهان به فکرش رسید که مردنش بیش از زنده بودنش به درد آنها می خورد.
حتی به ذهنش خطور نکرد که ممکن است آنها دلتنگش شوند و این عمل را به عنوان خلاص شدن از مشکلات تلقی کنند.ت
صور می کرد اگر بمیرد این کار را برای جبران اشتباهاتش انجام می دهد…
نقد و بررسیها0
هنوز بررسیای ثبت نشده است.